شرم بادت که به آزار محبت شده ای
زلف پریشان تو در چشم سیاهت
گونه ی گریان تو در وصف نگاهت
غنچه ی شیرین شکرخند لبانت
و کمان ابروانت
که دل سرد شکاری چو مرا نشانه رفته
نه حریفم که به زلفت نگه آواره کنم
نه رقیبم که تیرت سپری چاره کنم
زچه مقروری از این صورت زیبا
و از آن سیرت پست
راز زیبایی تو در گرو پرده چشمان من است
که اگر چشم ببندم
به چه پیکار نگاهم بخری
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۷/۰۲/۱۱ ساعت ۳:۵۱ ب.ظ توسط سعید کیانی
|