نوروز

 

 

چه به از نیازمندی غم آن نیاز بردن

 

تن خویش را زمانی به نوای دل سپردن

 

ز خیال خام باشد همه سازها که دارم

 

مگرم رسد به دادم به نیازها که دارم

 

بر دوست جان فشانم که طلب نماز دارد

 

نه به سیم و زر ببخشد صنمی که ناز دارد

 

(شعر از سعید)

به نام آن که جان را فکرت آموخت

 

 

خداوندا اگرچه من پر گناه و ناسپاسم

 

اگرچه ضعیف و کوچکم

 

اگرچه بسیار محتاجم اما چون تویی را به خدایی دارم و یقین دارم که نزد تو روزی سربلند

 

خواهم بود

 

روزی گناهانم به بی گناهی و ناسپاسی هایم به زیباترین سپاسگذاری ها تبدیل خواهد شد.

 

یقین دارم که با تو قدرت مندترین و بزرگترین خواهم شد و از هر نیازی بی نیاز می گردم مگر

 

 به درگاه تو

 

خدایا ای قلب من که صدایت را می شنوم و صدایم را آن چنان که آفریدی میدانی و بر هر نیازم

 

بیشتر از خویش حقیرم آگاهی

 

مرا ببخش و اختیارم را به اختیار خودت از هر بدی و پلیدی حفظ کن

 

در ناملایمات زندگی پشتیبانم باش و قدم هایم را در همان مسیری که به حقیقت ختم می شود

 

هدایت کن

 

خدایا چشمانم را از دیدن نامحرم دور و گوش هایم را از شنیدن ناخوشایندی ها محفوظ بدار

 

خدایا مرا دیگر بیش از ناله و فریاد به درگاه تو ابزاری نیست تا آنچه را نمی دانم به صلاحم

 

هست با نه درخواست کنم

 

پس قلباْ و با تمام وجود راضی به رضایت تو می مانم و سعی بر این دارم تا بفهمم آنچه را که

 

چون پیامی برای اصلاحم می رسانی اما از درکش عاجزم

 

خدایا نیازم را از تو می خواهم و دیگر همه را وسیله ای می دانم

 

پس تو برایم بخواه آنچه را که به پیشرفتم در این مسیر یاری خواهد رساند

 

خدایا از آنچه به من دادی شاکرم که همه در رضایت من است

 

خدایا به آنچه به من می بخشی از لطف و کرمت پایدار قرار ده و توان استفاده ی نیک آن را

 

برمن ارزانی بدار

 

خداوندا تو خوب می دانی که این از ضعف من است که در مسیر دشوار زندگی بر خستگی

 

خویش معترف می شوم پس برمن ببخش و فرصتی دیگر به من بده تا ارزش های همه ی این

 

الطاف و رحمتی که از تو دارم بر خود معلوم سازم که این نیز مستلزم خواست توست

 

خدایا برمن ببخش و قدرت انجامش را نیز به لطف خود در زندگیم جاری ساز

 

خدایا بر هر تقدیری که تو برایم بخواهی با تمام وجود می پذیرم و یقین دارم که چیزی جز به

 

صلاحم نیست

 

اکنون در انتظار می مانم که صبر بزرگترین ابزار انسان در برابر آزمایشات خداوندیست

 

و تو را شکر می گویم که لحظاتی این چنین در زندگیم به وجود می آوری که باتو بگویم

 

آنچه را که از گفتنش به غیر و نامحرمان عاجزم

 

(متن از سعید)

بهار آخر

 

 

نتوانند عزیزان که مرا دریابند

 

و نگویم که نخواهند شنید...؟

 

(شعر از سعید)

حبیب

 

يه درخت خشک و بی برگ میون کویر داغ

 

توی ته مونده ی ذهنش نقش پررنگ یه باغ

 

شاخه ی سبز خیالش سر به آسمون کشید

 

بر و دوشش همه پر شد ز عقاقیه سفید

 

زیر سایه ی خیالی کم کمک چشماشو بست

 

دید دوتا کفتر چاهی روی شاخه هاش نشست

 

اولی گفت اگه بارون باز بباره تو کویر

 

دیگه اما سر رسیده عمر این درخت پیر

 

دومی گفت که قدیما یادمه کویر نبود

 

جنگل و پرنده بود و گذر زلاله بود

 

گفتن و از جا پریدن با یه دنیا خاطره

 

اون درخت اما هنوزم تو کویر باوره

 

(ترانه ای از حبیب )

امید

 

عشق آمد  پنجره ها باز شد

بهار وارد خانه شد  حالا دیگر تنها نیستم

اشک همچنان از چشمانم سرازیر است  اما انگار دیگر از غم نمی گریم

این اشک شادی است  خدایا از تو ممنونم

چرا که مرا در آغوش گرفتی

( شعر از سعید )

در فاصله ها عشق چو افتد به میان راه فرو ریزد

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تو خود حجاب خودي حافظ از میان برخیز

جسم ها می میرند. زمان می گذرد. مکان در هم می شکند.

روح ها به سوی خانه معبودیه خویش خواهند رفت.

همچون رودهایی که به دریا می ریزند.

بادها باز می ایستند و آتش ها خاموش می شوند.

آبها می خشکند.

این طریقیست که از خاطرها خواهد رفت.

اما عشق چطور؟

( شعر از حافظ. متن از سعید ) 

حافظ

 

 

عيب رندان مكن اي عابد پاكيزه سرشت

 

كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

 

من اگر نيكم و گر بد تو برو خود را باش

 

هر كسي آن درود عاقبت كار كه كشت

 

( شعر از حافظ )

اقیانوس بی نهایت واژه ها

 

 

چشم انداز وصیع جملات سرازیر از چشمه محدود

 

کلمات در پیش روست و بی اندازگی دامنه ابزار ایجاد

 

ارتباط اجزا طبیعت زنده نشان بارز قدرت خداوندیست.

 

حال چگونه انکارش کنم که چون لب به سخن بگشایم

 

از قدرت اوست...

 

 (متن از سعید)