بر دار محبت کلهی بیش ندیدیم

 

بی آنکه سری داده به گنجینه رسیدیم

 

از قصه قارون و سلیمان

 

تا قدرت اسکندر و تیمور

 

جز میوه ای از آنچه دگر نیست نچیدیم

 

 

    

 

 

آنگاه که حکومت سکوت را با کلامی درهم می شکنی و تازه ترین نگاهت را

 

 بر دیده ام می اندازی ناگهان متوجه میشوم همه صداها و تصویرهای

 

 اطرافت ناپدید میشوند و تو همچنان شفاف تر. ای کاش تداوم این دیدار تا

 

آخرین لحظه زمان باقی بماند تا از وحدت جاودانه ات نسیبی ببرم.