در سایه های خیال میان بستر تاریک آرامش

 

صدایی به گوش می رسد که رفته رفته بلند و بلندترمی شود

 

صدایی که ابتدا در اوج خود اشتیاق را به جاذبه ای

 

می افزاید تا بدان مستغرق شویم و گویا بر اراده سست

 

جان فرسوده ای پیروز است

 

آن چنان که هیچ توانی برای مقابله اش در میان نیست

 

گویا حکومت زمان در سوی دیگریست و جان گامی پیش تراز گاه است

 

بنابر اختیاری که نیست سوار بر نغمه های فراوان در آن

 

سوی سایه ها به نور پیوستیم

 

و دیگر در این کلمات حقیر نمی گنجد تا بگویم که نور

 

چگونه جان را نوازش می کرد

 

(شعر از سعید)